دوستت دارم...

 

دلم تنگ است

نمی دانم ز تنهایی پناه آرم

 کدامین سوی

پریشان حالم و بی تاب می گریم

 و قلبم بی امان محتاج مهر توست

نمی دانی

چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من

به دنبال تو همچون کودکی هستم

 و معصومانه

 می جویم پناه شانه هایت را

که شاید

 اندکی آرام گیرد دل

دلم تنگ است

 و تنهایی

 به لب می آورد جانم

بیا

 تا با تو گویم

از هیاهوی غریب دل

 که بی پروا تلنگر می زند

 بر من و

 میگوید به من

نزدیک نزدیکی.......

به دنبال تو میگردم

به سویت پیش می آیم .....

چه شیرین است

 پر از احساس یک خوشبختی نابم.....

پر از امید سبز خوب دیدارم....

و می خواهم که نامت را

 به لوح سینه بنگارم......

و نجوایی کنم در دل

 و میگویم تا ابد

......دوستت دارم........

نظرات 1 + ارسال نظر
پیروز دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:47 ق.ظ http://victorious

سلام
خوش به حالتون چقدر قشنگ شعر می نویسین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد