دلم تنگ است
نمی دانم ز تنهایی پناه آرم
کدامین سوی
پریشان حالم و بی تاب می گریم
و قلبم بی امان محتاج مهر توست
نمی دانی
چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من
به دنبال تو همچون کودکی هستم
و معصومانه
می جویم پناه شانه هایت را
که شاید
اندکی آرام گیرد دل
دلم تنگ است
و تنهایی
به لب می آورد جانم
بیا
تا با تو گویم
از هیاهوی غریب دل
که بی پروا تلنگر می زند
بر من و
میگوید به من
نزدیک نزدیکی.......
به دنبال تو میگردم
به سویت پیش می آیم .....
چه شیرین است
پر از احساس یک خوشبختی نابم.....
پر از امید سبز خوب دیدارم....
و می خواهم که نامت را
به لوح سینه بنگارم......
و نجوایی کنم در دل
و میگویم تا ابد
......دوستت دارم........
سلام
خوش به حالتون چقدر قشنگ شعر می نویسین