جز نقش خیال تو کسی در نظرم نیست زاییده پروازم و افسون پرم نیست
می کاوم و بیهوده در این شهر خیالی جز سایه موهوم غمت پشت سرم نیست
من ماندم و دلتنگی و یک عمر کسالت در این شب دیجور نشان از سحرم نیست
در آینه ی عشق تو را دیدم و امروز جز عکس تو در بر که چشمان ترم نیست
در پیچ و خم جاده دلتنگی و تشویش غیر از شب و تنهایی و غم همسفرم نیست