لحظاتی عاشقانه...

عشق تو همچون افق بی انتهاست
قلب من خالی زهر رنگ وریاست
زندگی با ارزوها روبه روست
با تو بودن از برایم ارزوست...

 

ای عشق مددکن که به سامان برسیم

 چون مزرعه تشنه به باران برسیم یا من برسم

 به یار یایار به من یاهردوبمیریم و به پایان برسیم ...

 

تقدیم به آنانکه ازعشق می میرندودم برنمی اورند
تقدیم به سکوت شب.........وشکوه مهتاب
به اشکهای سوزان وخنده های ناامید
تقدیم به طلوعی که غروبش منم
تقدیم به کسی که دوستدارش منم...

 

عشق اولم توبودی باتومن عشقوشناختم
ای تو عشق اخرینم رفتی ودردوشناختم
باتومن عشقوشناختم باتومن زندگی ساختم
ازکسی گلایه ای نیست اگه باختم به توباختم
هرکسی پس ازتواومدخلوت منو به هم زد
توروباز به یادم اورد اگه ازعاطفه دم زد
نزارکه عشق منوتواینجابه اخربرسه
بری تاازرفتن تو مرگ منم سربرسه...

 

برای توسرودم شعرتلخم را
ومی دانم که درقاموس کولی ماندگاری نیست
واین تکراروتکرار است
من از هرتوخواهم رفت
ومی دانم که ازیادم نخواهی رفت چه غمگین است بدرودم
خداحافظ
خداحافظ
وامابعدتودیگرچهمی جویم؟
بعدتودیگرچه می یابم؟
اشک سردی تابیفشانم
گورگرمی تا بیاسایم...

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد