عاشق شو

باز شب و باز حجوم افکار افسار گسیخته ی من

باز شب و باز رویاهای در گلو مانده

شبی دیگر گذشت

درست مانند شبهای دیگر

یا شاید اندکی بیتفاوت تر

من از این گذر زمان سخت میترسم

میترسم

میترسم

میترسم

من از تنها ماندن میترسم

میترسم

میترسم

میترسم

من از صدای تیک تاک ساعت میترسم

که هر تیک تاکش پتکی سنگین است فرو آمده بر روح خسته من

و ضربه ای که تکه های جوانی ام را خرد میکند

خرده ها را برگرفتن کار آسانی نیست

فردا ودعده ی دیریست در این ثانیه ها

فردا هیچ وقت نخواهد آمد

صبح روز بعد

درست همزمان با طلوع آفتاب در آسمان

جوانی ام غروب خواهد کرد

و تو هنوز نیامده ای

هنوز در میان اینهمه اشتیاق من

به دنبال معجزه ای میگردی تا که تو را از اینهمه تردید برهاند

نه

معجزه ای نخواهد شد

زمان نمیتواند عشق بیافریند

این را مطمئن باش

عاشق شو و بگذار عشق برایت زمان بیافریند

ای معشوق من ؛ عاشق شو

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:56 ب.ظ

اگه واقعا دوستش داری ،ازش نخواه عاشق بشه
عاشقی خیلی خطرناکه علی.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد